-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زان چشم ندیدم که نگاهی بمن افتد بیمار عجب نیست اگر کم سخن افتد
2 نزدیک بآسیب چنانم که پس از مرگ از شمع مزار آتشم اندر کفن افتد
3 دل رنگ ندارد زتو چون داغ ز لاله داغست همان گر بتو هم پیرهن افتد
4 حاشا که دل از توبه پشیمان شود اما هر کس دم آبی خورد آتش بمن افتد
5 ای جیب و کنار دگران را گل و با من ناسازتر از خار که در پیرهن افتد
6 یوسف چو ز آسیب محبت بچه افتد یعقوب چه نالد که به بیت الحزن افتد
7 غافل نشوی از نگه باز پسینش بیمار غمت را چو زبان از سخن افتد
8 در دل بدل حب وطن مهر غریبی است خوش وقت کلیم ار به بهشت دکن افتد