وای که تلخ شد دوا، از بابافغانی شیرازی غزل 19

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

وای که تلخ شد دوا، بر دل پرگزند ما

1 وای که تلخ شد دوا، بر دل پرگزند ما مرگ بود نه زندگی، داروی سودمند ما

2 از دو لبت نصیب ما، ناز و عتاب میشود وه که شراب تلخ شد، از تو گلاب و قند ما

3 عاقبت مراد ما چون همه نامرادیست چیست بیکدو جام می اینهمه زهرخند ما

4 عشرت یکزمان ما محنت جاودانه شد بین که چه کار میکند طالع ارجمند ما

5 بر سر دار شعله زد آتش دل، همین بود پیش بلندهمتان مرتبه ی بلند ما

6 غمزه ساقی ارچنین کار کند در استخوان عشق و جنون برآورد دود زبند بند ما

7 نیست فغانی آنکه دست از تو رها کند دگر باش که صید اینچنین کم جهد از کمند ما

عکس نوشته
کامنت
comment