1 می آمد و صد سپاه ناز از دنبال جولان به زمین و آسمانش پامال
2 یک دیدن و کشور از جنون شورانگیز یک جلوه و عالم از پری مالامال
1 ز بس بود دل خود کام ناسپاس مرا ز روی هم رسد اندوه بی قیاس مرا
2 بلا مقام مرا پیش ازین نمی دانست غم تو کرد درین شهر رو شناس مرا
1 دیدمش در دل نهفتم آه بیتأثیر را در کمان از بس که دزدیدم شکستم تیر را
2 پای رفتن نیست زین بزمم که در بیرون در بخت دارد در کمین هجر گریبان گیر را
1 با شهپر عنقا چه نوا بال مگس را همه نغمه داوود که دیدست جرس را
2 در معرض خورشید سها را چه نمایش؟ با نور تجلی چه ضیا نار قبس را؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به