1 دامن زن آتش فنا، این نفس است تیره کن مرآت صفا، این نفس است
2 تا هست نفس، نمیرهی از غم و رنج آری، رسن دار فنا این نفس است
1 بسکه گردیدند همراهان ما دلگیر ما کس بگرد ما نمی گردد، مگر زنجیر ما
2 برنگشتیم از جهان زانسان که رو وا پس کنیم مزد نقاشی که مستقبل کشد تصویر ما
1 چون کند سویم نظر، چشم از کجا خواب از کجا چون دهد تاب کمر، دل از کجا؟ تاب از کجا؟
2 ظالمان را باغ زینت خرم است از خون خلق ورنه این گلهای خنجر، میخورد آب از کجا؟
1 گل چو او خواهد شود، بنگر خیال خام را؟ سرو حرف قد زند پیشش، ببین اندام را
2 می کند کیفیت آن چهره، یک سر جام را پخته سازد آتش لعل تو، حرف خام را