1 دامن زن آتش فنا، این نفس است تیره کن مرآت صفا، این نفس است
2 تا هست نفس، نمیرهی از غم و رنج آری، رسن دار فنا این نفس است
1 هرگه آن گلزار خوبی، یاد می آرد ز ما همچو باران بهاری فیض می بارد ز ما
2 هستی ما تشنه پاشیدنست از یکدگر وای اگر شیرینی غم دست بردارد ز ما
1 نیست غیر از خط بطلان دفتر ایام را میکند هر دور گردون حلقه چندین نام را
2 گشته قیل و قال دنیا جانشین حرف مرگ نشنود ز آن گوش هوشت این صلای عام را
1 پوشیده پرده گر دوست روی سیاه ما را رنگ خجالت آورد بر رو گناه ما را
2 پیری خلاص میکرد ما را از روی عالم گر سنگ ره نمیشد عینک نگاه ما را