1 شاهدان گر دلبری زین سان کنند زاهدان را رخنه در ایمان کنند
2 هر کجا آن شاخِ نرگس بِشْکُفَد گُلرُخانَش دیده نرگس دان کنند
3 ای جوانِ سَروقَد، گویی بِبَر پیش از آن کز قامتت چوگان کنند
4 عاشقان را بر سرِ خود حُکم نیست هر چه فرمانِ تو باشد آن کنند
5 پیشِ چشمم کمتر است از قطرهای این حکایتها که از طوفان کنند
6 یارِ ما چون گیرد آغازِ سَماع قُدسیان بر عرش دَستْ افشان کنند
7 مردمِ چشمم به خون آغشته شد در کجا این ظلم بر انسان کنند؟
8 خوش برآ با غصه ای دل کَاهلِ راز عیشِ خوش در بوتهٔ هجران کنند
9 سر مکش حافظ ز آهِ نیمْ شب تا چو صبحت، آینه رخشان کنند
معنی شعر:
لحظه های عمر به سرعت در حال گذر است ولی تو از آنها استفاده درست و به جا نمیکنی. قبل از اینکه دیر شود به خودت بیا فرصت را مغتنم بدان و با کار و تلاش و واقع بینی برای ساختن آینده ات تلاش کن