-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی تو دوشم در درازی از شب یلدا گذشت آفتاب امروز چون برق از سرای ما گذشت
2 نیش خاری نیست کز خون شکاری سرخ نیست آفتی بود این شکارافکن کزین صحرا گذشت
3 شوکت حسنش کسی را رخصت آهی نداد گرچه هر سو دادخواهی بود، او تنها گذشت
4 جلوه اش ننمود از بس محو رفتارش شدم ناله ام نشنید از بس گرم استغنا گذشت
5 خواستی آشفتگی دستار بردن از سرش بس که سرمست و به خود مغرور و بی پروا گذشت
6 با پریشانان چه گویم، صولت هجرش چه کرد باد یأسی آمد و بر دفتر دلها گذشت
7 باز امشب با سگ کویش «نظیری » همرهست شوکتی دیدم که پنداری جم و دارا گذشت