- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی تو خود را بسکه از تاب و توان انداختم بار هستی بود بر دوشم گران، انداختم
2 هر نهالی از فغانم گشت نخل ماتمی در گلستانی که طرح آشیان انداختم
3 رهروان عشق را داغ از سرشگ افتاده بود شوری از اشگم میان کاروان انداختم
4 دامن موج خطر باشد مرا ساحل طبیب کشتی خود را ببحر بیکران انداختم