- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با روی تو کفر است به معنی نگریدن یا باغ صفا را به یکی تره خریدن
2 با پر تو مرغان ضمیر دل ما را در جنت فردوس حرام است پریدن
3 اندر فلک عشق هر آن مه که بتابد آن ابر تو است ای مه و فرض است دریدن
4 دشتی که چراگاه شکاران تو باشد شیران بنیارند در آن دست چریدن
5 هر عشق که از آتش حسن تو نخیزد آن عشق حرام است و صلای فسریدن
6 در باطن من جان من از غیر تو ببرید محسوس شنیدم من آواز بریدن
7 در خواب شود غافل از این دولت بیدار از پوست چه شیره بودت در فشریدن
8 رنجور شقاوت چو بیفتاد به یاسین لاحول بود چاره و انگشت گزیدن
9 جز عشق خداوندی شمس الحق تبریز آن موی بصر باشد باید ستریدن