- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 که با آن شاه خوبان شمهای از حال من گوید به ماه مصر حال ساکن بیتالحزن گوید
2 ز بس گوید حدیث غیر اگر حرفی به من گوید نمیخواهم که آن شیرینزبان با من سخن گوید
3 به من هرگه رسد ز آن پیش کآرم شکوهای بر لب سخنهایی که باید من بگویم او به من گوید
4 نگویم تا به آن نامهربان راز دل خود را همان ناگفته در هر محفل و هر انجمن گوید
5 به سوی دام مرغان چمن بیخود روند از بس ز من وصف گرفتاری به مرغان چمن گوید
6 رود نام بت و افسانهٔ بتخانه از یادش ز وصف آن بت ار کس شمهای با برهمن گوید
7 (سحاب) آن لعل لب و آن در دندان را ستم باشد که لعل بدخشان خواند و در عدن گوید