که با آن شاه خوبان شمه‌ای از سحاب اصفهانی غزل 118

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

که با آن شاه خوبان شمه‌ای از حال من گوید

1 که با آن شاه خوبان شمه‌ای از حال من گوید به ماه مصر حال ساکن بیت‌الحزن گوید

2 ز بس گوید حدیث غیر اگر حرفی به من گوید نمی‌خواهم که آن شیرین‌زبان با من سخن گوید

3 به من هرگه رسد ز آن پیش کآرم شکوه‌ای بر لب سخن‌هایی که باید من بگویم او به من گوید

4 نگویم تا به آن نامهربان راز دل خود را همان ناگفته در هر محفل و هر انجمن گوید

5 به سوی دام مرغان چمن بی‌خود روند از بس ز من وصف گرفتاری به مرغان چمن گوید

6 رود نام بت و افسانهٔ بتخانه از یادش ز وصف آن بت ار کس شمه‌ای با برهمن گوید

7 (سحاب) آن لعل لب و آن در دندان را ستم باشد که لعل بدخشان خواند و در عدن گوید

عکس نوشته
کامنت
comment