1 همراه شباب، رفت نیرو از تن رنگ از رخ و، مغز از سر و، دندان ز دهن
2 بر پوست شکنج نیست افتاده، که جان بر چیده ز خار زار دنیا دامن
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 با عدو، بر خویش پیچیدن بود جولان ما خصم، خوش باشد اگر داری سر میدان ما
2 با وجود تندی ما در مصاف خصم، نیست بی نگاه عجز چشم جوهر پیکان ما
1 سر بزینت کی فرود آرد تن رنجور ما؟ تن به سامان کی دهد هرگز، سر پرشور ما؟
2 برنمی خیزد ز نرمی از شکست ما صدا هست این نعمت بجای کاسه فغفور ما
1 بلا نتیجه بود، عیشهای نوشین را نسب به خنده رسد، گریه های خونین را
2 ز غفلت تو جهان گشته جای آسایش نموده خواب گران نرم سنگ بالین را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به