-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای با دل سودائیان عشق تو در کار آمده ترکان غمزت را به جان دلها خریدار آمده
2 آئینه بردار و ببین آن غمزهٔ سحر آفرین با زهر پیکان در کمین ترکان خونخوار آمده
3 تو بادی و من خاک تو، تو آب و من خاشاک تو با خوی آتشناک تو صبر من آوار آمده
4 دانم که ندهی داد من، روزی نیاری یاد من بشنو شبی فریاد من، داغ شب تار آمده
5 ای خون من در گردنت، زین دیر یادآوردنت وز دست زود آزردنت جانم به آزار آمده
6 هم خواب خرگوشم دهی، داغ جگر جوشم نهی ای از تو آغوشم تهی، خوابم همه خار آمده
7 خاقانی و درد نهان، خون دل از ناخن چکان وز ناخن غم هر زمان مجروح رخسار آمده
8 او بلبل است ای دلستان طبعش چو شاخ گلستان در مجلس شاه اخستان لعل و زرش بار آمده