1 با گردش دهر و خلق پرشور و شرش کاری که نداری چه غمست از حذرش
2 خاریکه تمام مایه آزارست در پا نخلد تا ننهی پا بسرش
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 دست خشک بخت من هر جا که تخم افکن شود وقت حاصل چون شود خاکسترش خرمن شود
2 در چراغم منت روغن ندارد روزگار خانه را آتش زنم تا کلبه ام روشن شود
1 ز آه گرمی آتش زنم سراپا را ز یک فتیله کنم داغ جمله اعضا را
2 حدیث بحر فراموش شد که دور از تو ز بس گریسته ام آب برده دریا را
1 از پیچ و تاب فکر تنم صد شکن گرفت آسان نمی توان سر زلف سخن گرفت
2 بر تشنگان عقیق لبت را حلال کرد خطت که آمد و سر چاه ذقن گرفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **