1 با روز رخ تو گرچه ای دوست چو ماه از روز و شب جهان نبودم آگاه
2 بنمود چو چشم بد فروبست آن ماه شبهای فراق تو مرا روز سیاه
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گه آن آراسته زلفش زره گردد گهی چنبر گه آن پیراسته جعدش ببارد مشگ و گه عنبر
2 رخی چون نو شکفته گل ، همه گلبن برنگ مل همه شمشاد پر سنبل ، همه بیجاده پر شکر
1 ای ماه بروی لاله رنگ آمده ای از سینه و دل حریر و سنگ آمده ای
2 گر تو بدهان و چشم تنگ آمده ای دلتنگ چرایی ؟ نه بجنگ آمده ای
1 پاسخی ده تا نشان یابم ز ناپیدا دهان در جهان هرگز که دید از چیز ناپیدا نشان
2 مردمان پیدا دهان دارند و ناپیدا سخن تو چرا پیدا سخن داری و ناپیدا دهان
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به