1 با سینهٔ این و آن چه گویی غم خویش از دیدهٔ این و آن چه جویی نم خویش
2 بر ساز تو عالمی ز بیش و کم خویش آنگاه بزی به ناز در عالم خویش
1 ای خطاب تو نیر اعظم ای خضر کسوف مسیحا دم
2 ای فریدون خطهٔ اعلی بی نصیب از تو دیدهٔ اعمی
1 از عشوهٔ چرخ در امانم ز تو من و آزاد ز بند این و آنم ز تو من
2 هر چند ز غم جامهدرانم ز تو من والله که نمانم ار بمانم ز تو من
1 با من ز دریچهای مشبک دلکش از لطف سخن گفت به هر معنی خوش
2 میتافت چنان جمال آن حوراوش کز پنجرهٔ تنور نور آتش
1 ویحک ای پردهٔ پردهدر در ما نگران بیش از این پردهٔ ما پیش هر ابله مدران
2 یا مدر یا چو دریدی چو لئیمان بمدوز یا مخوان یا چو بخواندی چو بخیلان بمران
1 بند ترکش یک زمان ای ترک زیبا باز کن با رهی یک دم بساز و خرمی را ساز کن
2 جامهٔ جنگ از سر خود برکش و خوش طبع باش خانهٔ لهو و طرب را یک زمان در باز کن