- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با چنان شیوه و شیرینی و دلبندی و شنگی نتوان دل به تو دادن، که به جوری و به جنگی
2 آهوی چشم تو، ای ترک کمربند کمانکش دل شیران بیابان برباید ز پلنگی
3 چون سبکدل نشوم در کف چنگ تو؟ که روزی در نیاری ز جفا با من بیدل سرسنگی
4 هر دمت رای کسی باشد و اندیشهٔ جایی من ندانم که تو خود بر چه طریقی و چه ینگی
5 سپر انداختهام پیش جفا و ستم تو که به ابرو چو کمانی و به بالا چو خدنگی
6 از تو امید چه دارم؟ که به یک عهد نپایی با تو همراه چه باشم؟ که به یک بوسه بلنگی
7 آن چنان خوی بد و طبع ستمگر که تو داری به ز ما مرد نیابی، که صبوریم و درنگی
8 نشوم با تو چو سوسن دو زبان گر تو نباشی باز چون گل به دورویی و چو نرگس به دو رنگی
9 بس که چون چنگ به ناکام به نالم ز غم تو کام دل گر ز تو اکنون بستانم، که به چنگی
10 گر نداری چو ملک طبع مخالف بچه معنی اوحدی با تو چو شهدست و تو با او چو شرنگی