با سمند تو مگر مه به گرو از اسیر شهرستانی غزل 259

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

با سمند تو مگر مه به گرو تاخته است

1 با سمند تو مگر مه به گرو تاخته است که ز رفتار فرومانده و دل باخته است

2 بنویسید به صیاد ز خون دل من که گرفتاری مرغان قفس ساخته است

3 در گلستان به چه رو چهره تواند گشتن گل که در پیش تو صد جا سپر انداخته است

4 کی شود از غمت افسرده که این سینه گرم بهر مرغ دل از آتش قفسی ساخته است

5 گر نگنجد به دلم غیر خیالت چه عجب آنکه این آینه را ساخته پرداخته است

6 بهر مرغ دلش از سینه صد چاک اسیر زخم شمشیر تو طرح قفس انداخته است

عکس نوشته
کامنت
comment