- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بادست مرا زان سر اندر سر و در سبلت پرباد چرا نبود سرمست چنین دولت
2 هر لحظه و هر ساعت بر کوری هشیاری صد رطل درآشامم بیساغر و بیآلت
3 مرغان هوایی را بازان خدایی را از غیب به دست آرم بیصنعت و بیحیلت
4 خود از کف دست من مرغان عجب رویند می از لب من جوشد در مستی آن حالت
5 آن دانه آدم را کز سنبل او باشد بفروشم جنت را بر جان نهم جنت