1 با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
2 باشد که در وصال تو بینند روی دوست تو نیز در میانهٔ ایشان نه ای، ببین
1 مرغ دیدی که بچه زو ببرند؟ چاو چاوان درست چونانست
2 باز چون بر گرفت پرده ز روی کروه دندان و پشت چوگانست
1 ... ...
2 رخسارهٔ او پرده عشاق درید با آن که نهفته دارد اندر پرده
1 سر سرو قدش شد باژگونه دو تا شد پشت او همچون درونه
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار