1 با دلی رفته به استسقا که معاصیش هیچ غم نکند
2 با چنین دل چه جای بارانست کابر بر تو کمیز هم نکند
3 با همه خلق جهان گر چه از آن بیشتر بیره و کمتر به رهند
4 تو چنان زی که بمیری برهی نه چنان چون تو بمیری برهند
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را باز بر خورشید پوش آن جوشن شمشاد را
2 باز چون شاگرد مومن در پس تخته نشان آن نکو دیدار شوخ کافر استاد را
1 هر که در عاشقی تمام بود پخته خوانش اگر چه خام بود
2 آنکه او شاد گردد از غم عشق خاص دانش اگر چه عام بود
1 بندهٔ یک دل منم بند قبای ترا چاکر یکتا منم زلف دو تای ترا
2 خاک مرا تا به باد بر ندهد روزگار من ننشانم ز جان باد هوای ترا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به