1 با دلی رفته به استسقا که معاصیش هیچ غم نکند
2 با چنین دل چه جای بارانست کابر بر تو کمیز هم نکند
3 با همه خلق جهان گر چه از آن بیشتر بیره و کمتر به رهند
4 تو چنان زی که بمیری برهی نه چنان چون تو بمیری برهند
1 روزی بت من مست به بازار برآمد گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد
2 صد دلشده را از غم او روز فرو شد صد شیفته را از غم او کار برآمد
1 هر که در عاشقی تمام بود پخته خوانش اگر چه خام بود
2 آنکه او شاد گردد از غم عشق خاص دانش اگر چه عام بود
1 نرگسین چشما به گرد نرگس تو تیر چیست وان سیاهی اندرو پیوسته همچون قیر چیست
2 گر سیاهی نیست اندر نرگس تو گرد او آن سیه مژگان زهرآلود همچون تیر چیست