-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با همه گمگشتگی خالی بود جایم هنوز گاه گاهی در خیال خویش می آیم هنوز
2 تا سر خار کدامین دشت در جان می خلد کز هجوم شوق می خارد کف پایم هنوز
3 خشک شد چندان که می جزو بدن شد شیشه را همچنان گویی در انگورست صهبایم هنوز
4 بعد مردن مشت خاکم در نورد صرصرست بی قراری می زند موج از سراپایم هنوز
5 تازه دور افتاده طرف بساط عشرتم می توان افشرد می از لای پالایم هنوز
6 چشمم از جوش نگه خون گشت و از مژگان چید همچنان در حلقه دام تماشایم هنوز
7 صد قیامت در نورد هر نفس خون گشته است من ز خامی در فشار بیم فردایم هنوز
8 تا کجا یارب فرو شست اشک من ظلمت ز خاک لاله بی داغ از زمین روید به صحرایم هنوز
9 با تغافل بر نیامد طاقتم لیک از هوس در تمنای نگاه بی محابایم هنوز
10 همرهان در منزل آرامیده و غالب ز ضعف پا برون نارفته از نقش کف پایم هنوز