1 باد! همه وقت، به شادی و ناز باده کش و خصم کش و بزم ساز
2 لشکر مشرق «زاودهٔ» تا به بنگ چیره دل و خیره کش و تیز چنگ
3 چند هزارش ز سواران کار تیغ زن و کینه کش و نامدار
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 رخت صبوری تمام سوخته شد سینه را شعله فروزان هنوز آتش دیرینه را
2 غم که مرا در دل است کس نکند باورم پیش که پاره کنم وای من این سینه را
1 شکل دل بردن که تو داری نباشد دلبری را خواب بندی های چشمت کم بود جادوگری را
2 چون ز هجران شد زحل در طالعم کی بوسم آن پا این سعادت دست ندهد جز مبارک اختری را
1 از لبت گر خط میگون سر برون خواهم کشید از یکی کنج دهن شد دل فزون خواهد کشید
2 گر برون خواهی خرامیدن یکی بنمایمت آنکه پا در دامن عصمت درون خواهد کشید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **