1 رغبت به استخوان کسی کم کند سگش ترسد که بو کند به غلط استخوان ما
2 هرگز نبرد خاطر خوش ره به سوی ما از باده تر نکرد گلویی سبوی ما
3 بینم در آینه اگر از بخت واژگون تمثال نیز روی نتابد ز روی ما
1 تابم بتن از طره ی پیچان تو افتاد چاکم بدل از چاک گریبان تو افتاد
2 گویند دلش نرم توان کرد به گریه کار دلم ای دیده به دامان تو افتاد
1 تا کی کنی آزار من زار شکسته آزردگی ای هست در آزار شکسته
2 بیهوده چه رنجم که زمن زود گذشتی زودی گذرند از بر دیوار شکسته
1 نظام دین و دینا قره العین رسول الله که اندر رای رفعت آفتابی بود و گردونی
2 به صد افسون به دست آورده بودش عالم فانی اجل ناگاه در خواب عدم کردش به افسونی