1 رغبت به استخوان کسی کم کند سگش ترسد که بو کند به غلط استخوان ما
2 هرگز نبرد خاطر خوش ره به سوی ما از باده تر نکرد گلویی سبوی ما
3 بینم در آینه اگر از بخت واژگون تمثال نیز روی نتابد ز روی ما
1 مطلب هرکس که بینی مالی و جاهی بود ترک مال و مطلب دنیا مرا شاهی بود
2 بخت معذور است گر از حال ما آگاه نیست خفته را از حال بیداران چه آگاهی بود
1 ای آن که ز ناله میکنی منع زنهار مده دگر ملالم
2 انصاف نداری و مروّت یا نیستت آگهی ز حالم
1 ای خضر بیابان کلام حکما ممتاز ز اهل فضل چو گل زگیا
2 امروز شفای شیخ محتاج نیست زان گونه که بیمار پریشان به شفا