- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نخواهد گشت خالی ساغر می شادکامان را چنین مگذار لب تشنه شکست افتاده خامان را
2 زبانم لال بادا تا نگویم از که مینالم که باشم من که بدنامی رسانم نیکنامان را
3 شدی خندان و بیرون آمدی ابرو ترش کرده عجایب چاشنیها میرسانی تلخکامان را
4 عنان کج کرده مست از هر طرف پیش آمدم شوخی نمیدانم چه انگیزست باز این کجخرامان را
5 جمالت هست روزافزون وفا هم بر کمال خود که هر چیزی به جای خود نکو باشد تمامان را
6 اگر این چاشنی در کار دارد آن لب میگون سخن چون بگذرد در بزم آن شیرینکلامان را
7 فغانی از کجا و حالت مستانه در بزمت به آهی گرم دارد حالیا خیل غلامان را