-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صنما چرا نقاب از رخ خود نمیگشائی زکه رخ نهفته داری زچه رو نمینمائی
2 برخت چو کس نگاهی نفکند غیر دیده چه شوی نهان ز دیده که ت عین دیده بانی
3 چو دل از منی و مائی نگذشت شد عیانش که توئی و اوئی و توئی من و مائی
4 بههزار دیده خواهم که نظر کنم برویت بههزار کسوت ایجان چو تو هر زمان برآیی
5 رخ اگر چنین نمائی همه وقت عاشقان را عجب ار نداندت کس که او از کجایی
6 تو اگرچه بس عیانی ز ره صفت ولیکن ز همه جهان جهانی بحجاب کبریائی
7 نشود کسی عراقی به حقایق عراقی نشود کسی سنائی به معارف سنائی
8 مشنو حدیث آنکس که بهعشوه گفت با تو پسرا ره قلندر سزد ار بمن نمایی
9 پسرا اگر هوای سر کوی دوست داری مگذار مغربی را مگزین ازو جدائی