چرا گل می کند بیداد چندین؟ از جلال عضد غزل 234

1 چرا گل می کند بیداد چندین؟ که بلبل می کند فریاد چندین

2 سراسر سرو آزادت غلام است که دارد بنده آزاد چندین

3 اگر گل رنگِ رخسارت بدیدی به حُسن خود نبودی شاد چندین

4 حذر کن از درون دردمندان مکن با عاشقان بیداد چندین

5 سر زلف تو گر بادش نبردی چرا سرها شدی بر باد چندین

6 چه سیل است اینکه از چشمم روان است نباشد دجله بغداد چندین

7 به بویت زنده ام عمری ست ورنی نشاید زیستن از یاد چندین

8 جلال! آن قامت و بالا نظر کن مکن وصف گل و شمشاد چندین

9 مدان نالیدنم از هفت گردون که باری می کشم هفتاد چندین