1 چه شد که بر گل عارض گلاب میریزی ستاره بر رخ این آفتاب میریزی
2 هزار دیده برای تو اشکریزان است چرا تو اشک به مثال حباب میریزی
1 ره دل را بتا، زان شوخ چشم مست رهزن زن به عیاری زلفت، خویش را غافل به مخزن زن
2 نقاب پرنیان را برفکن از چهر آذرگون شرر از چشمهٔ خورشیدوش، بر مرد و بر زن زن
1 به گوشم مژدهای آمد که امشب یار میآید به بالین سرم آن سرو خوشرفتار میآید
2 کبوتر وار، دل پر میزند در مجمر حسنش چنان تسکین دلم کان آتشین رخسار میآید
1 رفت دلم همچو گوی، در خم چوگان دوست وه که ز من برگرفت، رفت به قربان دوست
2 نی متصوّر مراست خوبتر از صورتش ماه برآرد اگر سر ز گریبان دوست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به