- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خود را چرا رگ زدی بی علتی ای آنکه هست خون رگت جان من
2 دانسته ای که خون تو جان منست زین روی را بریخته ای خون ز تن
3 یا از برای آن زده ای تا شوی بر رگ زدن دلیر چو من در سخن
4 برگ گلست دست تو آری بتا بر برگ گل درست شود رگ زدن