- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
2 طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
3 مگو وقتی دل صد پارهای بودت کجا بردی کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم
4 ز سر بگذشت آب دیدهاش از سر گذشت من به هر کس شرح آب دیدهٔ گریان خود کردم
5 ز حرف گرم وحشی آتشی در سینه افکندم به او اظهار سوز سینهٔ سوزان خود کردم