- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه شد گردیدهام حیران، لبم خاموش میگردد شب وصلت در و دیوار چشم و گوش میگردد
2 مروتپروری عاجزنوازی اینچنین باید تحمل کیش میبیند تغافل کوش میگردد
3 چو مضمونی که در دل بگذرد نازکخیالان را سخن هردم به گرد آن لب خاموش میگردد
4 نه ساقی میشناسد نی صراحی نی قدح نی می دل دیوانه من خود به خود بیهوش میگردد
5 گدازد سینه عاشق ز تاب دل اگر بیند که دوزخ از پر پروانهای خسپوش میگردد
6 اسیر از تیر مژگانی چنین عاجز شدم ور نه ز تیر آه من افلاک جوشنپوش میگردد