هرکه دست از جان نشوید کی از غبار همدانی غزل 35

غبار همدانی

آثار غبار همدانی

غبار همدانی

هرکه دست از جان نشوید کی ز جانان کام جوید

1 هرکه دست از جان نشوید کی ز جانان کام جوید وان که در آتش نسوزد کی ز آب آرام جوید

2 عاشق و آرام دل هیهات هیهات این بلا کش کی به یاد خویشتن پرداخت تا آرام جوید

3 دل پناه از جور گردونم به جانان برده هِی هِی آهوی مسکین امان از شیر خون آشام جوید

4 عاشقی را خاک بر سر کن که وصل و کام خواهد عارفی را ننگ عارف دان که ننگ و نام جوید

5 مَنعم از زلفش مکن زاهد که چون صید بلاکش عاشق صیّاد شد پیوسته حلقۀ دام جوید

6 از شکنج زلف جانان دل به رویش گشت مایل صبح گم کردست او را در میان شام جوید

7 از حجاب زلف بیرون آ که این بیچاره عاشق بگسلد زُنّار و بیزاری از این اصنام جوید

عکس نوشته
کامنت
comment