- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد
2 همچنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد هر که درمان میپذیرد یا نصیحت مینیوشد
3 گر مطیع خدمتت را کفر فرمایی بگوید ور حریف مجلست را زهر فرمایی بنوشد
4 شمع پیشت روشنایی نزد آتش مینماید گل به دستت خوبرویی پیش یوسف میفروشد
5 سود بازرگان دریا بیخطر ممکن نگردد هر که مقصودش تو باشی تا نفس دارد بکوشد
6 برگ چشمم مینخوشد در زمستان فراقت وین عجب کاندر زمستان برگهای تر بخوشد
7 هر که معشوقی ندارد عمر ضایع میگذارد همچنان ناپخته باشد هر که بر آتش نجوشد
8 تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد هم گلی دیدست سعدی تا چو بلبل میخروشد