1 هرکه حرفی از لبت وامیکشد از رگ یاقوت صهبا میکشد
2 بسکه مخمور خیالت رفتهایم آمدن خمیازهٔ ما میکشد
3 نازش ما بیکسان بر نیستیست خار و خس از شعله بالا میکشد
4 شوق تا بر لب رساند نالهای گرد دل دامان صحرا میکشد
5 میرویماز خویشوخجلت میکشیم ذوق آغوش که ما را میکشد
6 عشق خونخوار از دم تیغ فنا دست احسان بر سر ما میکشد
7 خودگدازی ظرف پیدا کردن است اشک دریاها به مینا میکشد
8 عمرها شد پای خوابآلود من انتقام از سعی بیجا میکشد
9 نی نشان دارم نه نام اما هنوز همت من ننگ عنقا میکشد
10 میگریزم از اثرهای غرور اشک هر جا سرکشد پا میکشد
11 محو عشق ازکفر و ایمان فارغست خانهٔ حیرت تماشا میکشد
12 بیدل از لبیک و ناقوسم مپرس عشق درگوشم نواها میکشد
دیدگاهها **