- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هرکه یک بار در آن طلعت میمون نگرد گر نظر باشدش اندر دگری چون نگرد
2 هرکه را یار شود او چو اسد را خورشید کم ز گاوست اگر در مه گردون نگرد
3 با چنین ملک سگ کوی گدای اورا عار باشد که سوی نعمت قارون نگرد
4 نیست شایسته که در یوزه کند بر دراو آن گدا طبع که در ملک فریدون نگرد
5 در کم خویش میفزای که آن از همه بیش در فزونی کم و اندر کمی افزون نگرد
6 من چو مجنون سوی لیلی بنیازش نگرم او بصد ناز چو لیلی سوی مجنون نگرد
7 خلق در وی نگرانند که چونست ولیک بنده در آینه قدرت بیچون نگرد
8 تا تو ظاهر نشدی از در باطن ذل را عشق دستور نمی داد که بیرون نگرد
9 سیف فرغانی چون در ره عشق از دل پاک ترک جان کردی جانان بتو اکنون نگرد