1 هر که را باشد از تو بیم گزند صورت امن ازو خیال مبند
2 کژدمان خلق را که نیش زنند اغلب از بیم جان خویش زنند
1 کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت که قرار از دل دیوانه به یک بار برفت
2 باد بوی گل رویش به گلستان آورد آب گلزار بشد رونق عطار برفت
1 گر ز هفت آسمان گزند آید راست بر عضو مستمند آید
1 دیر آمدی ای نگار سرمست زودت ندهیم دامن از دست
2 بر آتش عشقت آب تدبیر چندان که زدیم بازننشست
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم