-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که بیمار تو باشد درد بیمارش نباشد نشنود قول طبیبان با دوا کارش نباشد
2 مست عشق ار زهر نوشد یا شکر فرقی نباشد بر سرش گر تیغ بارد هیچ آزارش نباشد
3 از حبیب ار جور بیند لطف میپندارد آن را لطف را پندارد او هرگز سزاوارش نباشد
4 هر که رسوا گردد از عشق بت صاحب جمال از ملامت سر نپیچد عیب کس عارش نباشد
5 دوشبگذشتمبکویمی فروشان زاهدی بامن بگفت باده صوفی می ننوشد با گنه کارش نباشد
6 گفتمش صافی نگردد تا ننوشد باده صافی ذوق مستی تا نیابد نزد او بارش نباشد
7 میکند بر خویشتن دشوار عاقل کارها را بر خود ار آسان بگیرد عشق دشوارش نباشد
8 بر فراز آسمان کی جای یابد چون مسیحا جز کسی کو در زمین فکر خرو بارش نباشد
9 فیض مگذر زان سخن کانرا نمیآری بجای بد بود گفتار آنکس را که کردارش نباشد