- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هرکه تایِب گردد از می بر رخ او رنگ حیف از سر کوی مغان بر کاسهٔ او سنگ حیف
2 از عصا و سَبحهام نفزود قدر و حرمتی گردن مینا ز چنگم رفت و زلف چنگ حیف
3 از می و مستان بریدم یار هشیاران شدم خویش را انداختم در قید نام و ننگ حیف
4 کامرانیهای خاطر جان و دل را تیره ساخت شه چو بیعصمت بُوَد بر مُلک بر او رنگ حیف
5 تا به راحت تکیه کردی گفت دنیا: اَلرَّحیل بانگ بیهنگام دارد مرغ خوشآهنگ حیف
6 پیکر فَغفور و خاقان شد درین منظر خراب میخورد عاقل به نقش مانی و ارژنگ حیف
7 خوبیای در کس نمیبینم که بنمایم به او در بغل تاریک شد آیینهام از زنگ حیف
8 خط چو شد با طرهاش همسایه جای جان گرفت خانه درویش شد از قُرب منعم تنگ حیف
9 ناز بر شاهد «نظیری» وقت پیری میکنی بس خِرِف گردیدهای از عقل و از فرهنگ حیف