1 هرکه را دیدم ز لاف ما و من شرمنده بود شخصهستیچونسحر هرجانفسزد خندهبود
2 ماجرای چرخ با دلها همین امروز نیست دانهای گر داشت دایم آسیا گردنده بود
3 خودفروشان خاک گردیدند و نامی چند ماند عالمی عنقاست اینجا نیستی پاینده بود
4 خلق از بیاتفاقی ننگ خفت میکشد پنبهها ربطی اگر میداشت دلق و ژنده بود
5 آرزوها در کمین نقب شهرت خاک شد نام هم بهر فرورفتن زمینی کنده بود
6 صورت آیینه جز مستقبل تمثال نیست بیتکلف رفتهٔ ما بود اگر آینده بود
7 نرگسستانهاست گلجوش از غبار این چمن خوش نگاهی از حیا چشمی به خاک افکنده بود
8 بر سر فرهاد تا محشر قیامت میکند تیشهای کز بیتمیزی روی شیرین کنده بود
9 عالمی زین انجمندر خود نفسدزدید و رفت تا کجا بوی چراغ زندگانی گنده بود
10 مستی و مخموری این بزم بیتغییر نیست باده تا بوده است یکسر رنگ گرداننده بود
11 نُه فلک دیدیم و نگرفتیم ایراد دویی از دم یک شیشهگر این شیشهها آکنده بود
12 دوش جبر و اختیاری مبحث تحقیق داشت جز به حیرت دم نزد بیدل چه سازد بنده بود