1 هرکه او از خدای ناترسد از من و تو دگر کجا ترسد
2 ترسم از ذات اوست تا دانی دلم از دیگری چرا ترسد
1 دل روان جان می دهد در عشق آن جانان ما گر قبولش می کند شکرانه ها بر جان ما
2 غرقهٔ دریای بی پایان کجا یابد کنار ساحلش پیدا نباشد بحر بی پایان ما
1 بیا ای مومن صادق بگو صلوات پیغمبر اگر از جان شدی عاشق بگو صلوات پیغمبر
2 دل خود را منور کن جهانی پر ز عنبر کن دهان پر شهد و شکر کن بگو صلوات پیغمبر
1 هرچه او می دهد همه داده است دادهٔ او مگو که بیداد است
2 ای خوشا وقت عاشقی که مدام بر در میفروش افتاده است