1 هر که آن قامت و بالای بلندش باشد چه نظر بر دل بیمار نژندش باشد؟
2 اندر آیینهٔ او روی کسی ننماید مگر آن روی که بر پای سمندش باشد
3 مجمر سینه به عود جگر آراستهام تا چو آتش کند از عشق سپندش باشد
4 پسته از لب همه کس خواهد و بادام از چشم خاصه آن پسته و بادام که قندش باشد
5 روی در خاک درش کرده جهانی زن و مرد تا که در خورد بود؟ یا که پسندش باشد؟
6 دل من صبر به هر حال تواند، لیکن دور ازو صبر پدیدست که چندش باشد؟
7 از دلم در عجبی: کین همه غم دید و نرفت چون رود پای دل خسته؟ که بندش باشد
8 اوحدی پند نکو خواه شنیدی، لیکن پیش آن رخ عجب ار گوش به پندش باشد!