- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هرکه خو با دلبر ترسا گرفت در خرابات مغان مأوا گرفت
2 هرکه چون مجنون به لیلی داد دل پوست پوشید و ره صحرا گرفت
3 ناوک مژگان آن ابرو کمان چون روان در عضو عضوم جا گرفت
4 ذزِه را خورشید رخشان در کنار گر گرفت از همّت والا گرفت
5 این تن خاکی به خاک افکن که دزد راه کی بر مَرد بی کالا گرفت
6 کار سهل عاشقان جان بازیست کار عشق از این جهت بالا گرفت
7 خرّم آن مولا که مولایی خویش ترک کرد و خدمت مولا گرفت
8 گل ز گلشن رفت و بلبل از چمن رخت بست و عزلت عنقا گرفت
9 چشم خون پالای اهل دل غبار گوهری داد از کف و دریا گرفت