-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که صید او شود با دیگری کارش نباشد وانکه داغ او گرفت از بندگی عارش نباشد
2 نیست عیبی اندرین گوهر،ولیکن من شکستش میکنم، تاهیچ کس جز من خریدارش نباشد
3 طالب مقصود را از در نشاید باز گشتن آستان را بوسه باید داد، اگر بارش نباشد
4 دوستان گویند: کز دردش به غایت میگدازی چون کند بیچاره رنجوری؟ که تیمارش نباشد
5 هر که عاشق باشد او را، مینپندارم، که در دل حرقتی، یا رقتی در چشم بیدارش نباشد
6 عشق و مستوری بهم دورند و راه پاکبازی آن کسی آسان رود کین شیشه در بارش نباشد
7 در خرابات امشبم رندی به مستی دید و گفتا: این چنین صوفی، عجب دارم، که زنارش نباشد
8 فکرتم هر لحظه میگوید که: جان در پایش افشان کار جان سهلست، میترسم سزاوارش نباشد
9 گر مسلمانی، نگه کن در گرفتاران به رحمت کافرست آن کس که رحمی بر گرفتارش نباشد
10 راه عشق و سر درد و وصف مهر ماهرویان هر کسی گوید، ولی این نالهٔ زارش نباشد
11 اوحدی امیدوار تست و دارد چشم یاری گر تو یار او نباشی، هیچ کس یارش نباشد
کامند