1 هرکه انجام غرور من و ما میبیند بر فلک نیز همان در ته پا میبیند
2 ششجهت آینهٔ عرض صواب است اما چشمت از کور دلی سهو خطا میبیند
3 چشم بر حلقهٔ دروازهٔ رحمت دارد خویش را هرکه به تسلیم دوتا میبیند
4 نکنی جرأت کاری که نباید کردن گر شوی اینقدر آگه که خدا میبیند
5 زندگانی چه و آسودگی عمر کدام صبح ما عرض غباری به هوا میبیند
6 شمعوار آینهٔ راستی از دست مده کور هم پیش و پس خود به عصا میبیند
7 جای رحم است گر آزاده مقید گردد آب در کسوت آیینه چها میبیند
8 بلبل ما چهکندگر نشود محو خروش از رگ گل همه محراب دعا میبیند
9 به که ما نیز چو شبنم عرقی آب شویم کان گلستان حیا جانب ما میبیند
10 همه ماضی ست کجا حال و کدام استقبال دیده هر سو نگرد رو به قفا میبیند
11 بسکه کاهیدهام از درد تمنا بیدل موی دارد به نظر هرکه مرا میبیند