- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هرکه راکردند راحت محرم احسان شب چون سحربرآه محمل بست درهجران شب
2 تیرهبختان را ز نادانی به چشم کم مبین صبح با آن روشنیگردیست از دامان شب
3 آسمان نشناخت موقع ورنه در تحریر فیض بر بیاض صبح ننوشتی خط ریحان شب
4 بهر منع شکوه بختم سرمهسایی میکند لیک ازین غافلکه میبالد بلند افغان شب
5 گر حضور صبح اقبالی نباشدگو مباش از سیهبختی به سامان کردهام سامان شب
6 از فلک تا زله برداری شکم برپشت بند آفتاب اینجاست داغ آرزوی نان شب
7 با چنین خوابیکه بختم مایهدار نقد اوست میتوانکردن ادا از روز من تاوان شب
8 سطر آهی نارسا افتاد رنگ صبح ریخت زان همه مشقی که کردم در دبیرستان شب
9 الفت بخت سیه چون سایه داغمکرده است ششجهت روز است و مندارم همان دامان شب
10 بیدل از یادش به ترک خواب سودا کردهایم ورنه جز محمل قماشی نیست در دکان شب