- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر آنگو دیده بگشاید براو چشم از جهان بندد ز جان یکسر برید آنکس که دل بر جان جان بندد
2 مخوانم زان قد و طلعت بسوی طوبی و جنت بلی جائی که او باشد که دل بر این و آن بندد
3 مه من سر بسر مهر است نبندد در بروی کس اگر بندد همان آتش بجان آن پاسبان بندد
4 در میخانه خواهد محتسب بندد بفصل گل بپای داوری میرم که دست این عوان بندد
5 گره افکنده در کارم بتی کز اشک گلنارم گره ها ساحر چشمانش بر آب روان بندد
6 فغان عالم آشوبم نماید رستخیز حشر اگر سیل دو چشمم ره نه بر خیل فغان بندد
7 همین نی چشم بد از یار کند عقدالنظر اسرار که از سر دهان او رقیبان رازبان بندد