- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنکه را هستی همیشه در طلب در تو پنهان است از خود می طلب
2 زانچه میجوئی بروز و شب نشان در بر تو حاضر است او روز و شب
3 تار و پود هیکلت او می تند در دلت از وی فتد شور و شغب
4 از فراق او تن تو در گداز رشتهٔ جانت از او در تاب و تب
5 روی او سوی تو ای غافل زخود چشم بگشا هان چه شدپاس ادب
6 مایهٔ شادی درون جان تست از چه غم داری تو ای کان طرب
7 یکنفس از دیدنش فارغ مباش در لقا یکدم میاسا از طلب
8 حاضر و غایب بغیر از وی که دید من هرب منه الیه قد رغب
9 حکمت او بس غرایب را مناط قدرت او بس عجایب را سبب
10 ای زسر تا پا همه خلقت غریب ای ز پا تا سر همه امرت عجب
11 جامع اضداد جز حق نیست فیض ره بحق بنمودمت زین ره طلب
12 هر کسی در غور این کم میرسد گر رسیدی تو بدین مگشای لب