-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عیب را کی به پناه هنرم جا باشد درد میخانه من بر سر مینا باشد
2 چون کشی خنجر کین بخت نگین می خواهم که ز زخم تو نشان بر همه اعضا باشد
3 کرده ام شرط که پا را نکشم جانب شهر سرم آنروز که در دامن صحرا باشد
4 از همان بزم که جز من دگری راه نداشت بایدم رفت که بهر دگران جا باشد
5 اغنیا بهره ز اندوخته خود نبرند که همین خشک لبی قسمت دریا باشد
6 همچو رگ در قدم راهروان سبز شود خار سیراب گر از آبله پا باشد
7 ما که باشیم که کس جانب ما را گیرد اینقدر بس که شکست از طرف ما
8 ز آتش داغ گر افروخته دستم چه عجب که کلیمم من و اینم ید بیضا باشد