1 آنکه تدبیر ظفر گستر او گر خواهد عقدهٔ نفی ز دیباچهٔ لا برگیرد
2 تیغ را در سخن ملک زبان کنده شود هر کجا او قلم کامروا برگیرد
3 در هوایی که در او پای سمند تو رسد تشنه از عین سراب آب بقا برگیرد
1 هر که در عاشقی تمام بود پخته خوانش اگر چه خام بود
2 آنکه او شاد گردد از غم عشق خاص دانش اگر چه عام بود
1 روزی بت من مست به بازار برآمد گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد
2 صد دلشده را از غم او روز فرو شد صد شیفته را از غم او کار برآمد
1 نرگسین چشما به گرد نرگس تو تیر چیست وان سیاهی اندرو پیوسته همچون قیر چیست
2 گر سیاهی نیست اندر نرگس تو گرد او آن سیه مژگان زهرآلود همچون تیر چیست