1 که گفت او را که آید بوی یاری؟ که داد او را امید نوبهاری؟
2 چون آن سوز کهن رفت از دم او که زد بر نیستان او شراری؟
1 ای ردایت پردهٔ ناموس ما تاب تو سرمایهٔ فانوس ما
2 طینت پاک تو ما را رحمت است قوت دین و اساس ملت است
1 تارک آفل براهیم خلیل انبیا را نقش پای او دلیل
2 آن خدای لم یزل را آیتی داشت در دل آرزوی ملتی
1 شبی زار نالید ابر بهار که این زندگی گریهٔ پیهم است
2 درخشید برق سبک سیر و گفت خطا کرده ئی خندهٔ یکدم است
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران