- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گذارد کی مرا سودای عشق از جوش بنشینم که با دل در سخن باشم اگر خاموش بنشینم
2 زبان انداخت از پا شمع محفل را همان بهتر چو شاخ گل درین گلشن سراپا گوش بنشینم
3 مرا نعل است در آتش ز شوق خاکساریها چو ماه نو اگر با آسمان همدوش بنشینم
4 طبیب از بزم عشرت سرگران گشتم خوش آن محفل که نوشم باده از خون دل و خاموش بنشینم