- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کیست آن مه که چو جولان دهد از ناز فرس دل عُشّاق شود ناله کنان هم چو جرس
2 من برآنم که ره عشق تو گیرم در پیش گر بدانم که دوصد عائله دارد در پس
3 یار اگر نیست وفادار، چه فرق از اغیار باغ اگر طرب زا، چه تفاوت زقفس
4 چند گویی نفسی باش زمعشوق صبور کی به عشاق بود دور ز معشوق نفس
5 تا که زنبور میانی چو تو بربوده دلم دست بر سر زنم اندر عقبت هم چو مگس
6 بر رخ صافی تو رنگ به ماند زنگاه بر تن نازک تو خار خلد از اطلس
7 تا دلم عاشق رخسار تو شد نشناسم پند از بند و نشاط از غم و نسرین، از خس
8 زاهدا منع میم در طمع خلد مکن خلد من خاک در میکده می باشد و بس
9 همه را گر هوس از تو است مرا عشق از تو است چه کنم طفلی و نشناخته ای، عشق و هوس
10 بوالعجب بین که چو زد شمع توام شعله به جان رود از دیده ی جیحون همه دم، رود ارس
11 پیشتر زان که زنم شکوه زدستت به امیر پای در ره نه و باز آی، به فریادم رس
12 صهر شه دوست محمد که آفاق امروز زاحتساب سخطش دزد کند کار عسس